باران

باران ! 

 

چندان زلال شعر تو امشب  

آیینه تصور و تصویر من شده ست  

کاینک  

به هر چه عشق و ترانه ست 

دیوان خویش رابه تو تقدیم می کنم. 

 

                                           شفیعی کدکنی

نظرات 8 + ارسال نظر
دل سپرده یکشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 01:40 ق.ظ http://www.delsepordeye-to.blogfa.com

آخرین برگ سفرنامه ی باران اینست
که زمین
چرکین است !

دل سپرده نازنین

به واقع هم زمین چرکین است تا جایی که هیچ بارانی یارای زدودن آن را ندارد.

شاد باشی

خیزران دوشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 10:00 ب.ظ http://kheyzaran.blogsky.com


سلام
سهیلا
شعری از استاد شفیعی کدکنی
علی ولی هیچکدام از شعرای کدکنی به اندازه ی نسیم وگون به من لذت نمیده
به دیدنم بیا
با احترام

خیزران عزیز سلام

همینطور است که گفتید و نسیم و گون در دل همه ما جای خاصی دارد.
با کمال میل به دیدارتان می آیم.

پاینده باشید.

دل سپرده سه‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 01:47 ق.ظ http://www.delsepordeye-to.blogfa.com

عاشقم بر لعل شکرخای تو
فتنه‌ام بر قامت رعنای تو

ماه بر راه اوفتاد از روی تو
سرو شرمنده شد از بالای تو

پوست در تن خشک دارم همچو چنگ
از هوای چنگ روح افزای تو

جان من شد مسکن رنج و بلا
تا دل مسکین من شد جای تو

مرده را زنده کنی ز آوای خویش
پس دم عیسی شدست آوای تو

باز بنما روی خود ای ماهروی
گر پی وصلت بود سودای تو

تو دهی بوسه همی بر چنگ خویش
من دهم بوسه همی بر پای تو

گر سنایی گه گهی توبه کند
توبه‌ی او بشکند لبهای تو

***
همچنان در زمره عاشقان خویش
ما را شمرید . . .

ای توبه ام شکسته از تو کجا گریزم
ای در دلم نشسته از تو کجا گریزم

ای نور هر دو دیده بی تو چگونه گونه بینم
وی گردنم ببسته وز تو کجا گریزم

همدل عزیز پاینده باشی.

دل سپرده جمعه 2 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 01:43 ق.ظ http://www.delsepordeye-to.blogfa.com

ای باد بامدادی خوش می‌روی به شادی
پیوند روح کردی پیغام دوست دادی

بر بوستان گذشتی یا در بهشت بودی
شاد آمدی و خرم فرخنده بخت بادی

تا من در این سرایم این در ندیده بودم
کامروز پیش چشمم در بوستان گشادی

چون گل روند و آیند این دلبران و خوبان
تو در برابر من چون سرو بایستادی

ایدون که می‌نماید در روزگار حسنت
بس فتنه‌ها بزاید تو فتنه از که زادی

اول چراغ بودی آهسته شمع گشتی
آسان فراگرفتم در خرمن اوفتادی

خواهم که بامدادی بیرون روی به صحرا
تا بوستان بریزد گل‌های بامدادی

یاری که با قرینی الفت گرفته باشد
هر وقت یادش آید تو دم به دم به یادی

گر در غمت بمیرم شادی به روزگارت
پیوسته نیکوان را غم خورده‌اند و شادی

جایی که داغ گیرد دردش دوا پذیرد
آنست داغ سعدی کاول نظر نهادی


دل سپرده یکشنبه 4 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 02:45 ق.ظ http://www.delsepordeye-to.blogfa.com

اندر ضمیر دل ها گنجی نهان نهادی
از دل اگر برآید در آسمان نگنجد

؛ عطار ؛

خیزران دوشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 07:12 ب.ظ http://kheyzaran.blogsky.com

سهیلا
سلام
امیدوارم حالت خوب باشد
دروطن روزبه روز به نو سالی نزدیک میشویم زندگی دشواراست ولی امید فراوان
به دینم بیا خوشحالم میکنی
با احترام

خیزران عزیز

ما هم اینجا با شما ولی از دور نوروز را بو می کشیم.
با اینا زمستونو سر می کنم........

شاد و سلامت باشید .

دل سپرده پنج‌شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 12:43 ق.ظ http://www.delsepordeye-to.blogfa.com

من می روم ز کوی تو و دل نمی رود . . .

آمدم به احوالپرسی جانا . . .
چشمم به نوشته های قبلی تان خورد ! دلنشین هستند و رنگ ایام نمی گیرند . . .
پاینده باشید عزیز راه دور . . .

ای مهربان

با من به خانه تنهایی من بیا تا نوای قدمهایت موسیقی دلنواز این خلوت و آرامبخش دل خلوت نشینم باشد.

خیزران دوشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 02:08 ق.ظ http://kheyzaran.blogsky.com

سهیلای عزیز
سلام
ازتو خبری نیست واین نگرانم کرده برایت آرزوی سلامت میکنم
با احترام

خیزران عزیز سلام

ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
در درام مانده صید و صیاد رفته باشد

ممنون از همدلی شما نازنین.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد