تا این زمین پنجره هایی داشت که باز می شد به روی دریـــا دل های ما آبــی و چشم هایمان به سوی افق هایی گسترده بـــاز بــود. از موج کمتر کسی می ترسید و روزنه ها را جز در هجوم خزان نمی بستند .
ما در گردشی ناخواسته پیر می شویم و صدای چرخش کلیدها خوابمان خواهد کرد ... و خاموش می افتیم تا ستارگان با ارّابه هایشان به ماه و مردان با قایق هایشان به دریا برگردند. شاعر: ابوالقاسم ایرانی
دست در دست ثانیه ها و پا به پای زمانه در جاده ی زندگی، همنفس خاک و زمین به پیش می روم و دست لحظه ها می فشارم، دست همسفرانی را که چون من مسافر ابدیّتند .
لحظه های کور راه به شب ترین روزگار می برند ! روزگاری گرگ آلود که ترانه از یاد گلو خواهد برد ! زیر بازوان لحظه های کور را بگیر که نیم خورشیدی باقی ست تا شب .
ما دوباره به سایه برمی گردیم و به دودهایی که با باد به سوی صخره ها می روند خیره می مانیم در میانمان دلدادگانی هستند که تکه های ابر را دنبال می کنند و گاهی لحظه ای به چشمان هم که پر از باران است ... شاعر: ابوالقاسم ایرانی
سلام این آدرس لینک پرسشنامه آنلاین است. اگر جواب بدید و بفرستید ممنون می شم. https://spreadsheets.google.com/viewform?formkey=dDd6YUdJWFFHZUVROWlCQ2RpdG9uQXc6MQ
سلام این آدرس لینک پرسشنامه آنلاین است. اگر جواب بدید و بفرستید ممنون می شم. https://spreadsheets.google.com/viewform?formkey=dDd6YUdJWFFHZUVROWlCQ2RpdG9uQXc6MQ
[ بدون نام ]
چهارشنبه 6 مردادماه سال 1389 ساعت 02:12 ق.ظ
اینقدر این وب سایت قشنگه که شوکه شدم یه جوراییه انگار یه دریچه به بهشته یه حالت بهشت آسایی داره
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر ، نامه رسان من و توست
گوش کن ! با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست
گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسد
همه جا زمزمه ی عشق نهان من وتوست
نقش ما کو ننگارند به دیباچه ی عقل!
هر کجا نامه ی عشق است نشان من و توست
«سایه» از آتشکده ی ماست فروغ مه و مهر
وه از این آتش روشن که به جان من و توست!
«هوشنگ ابتهاج»
سهیلای عزیز
دلتنگت هستم
هر جا هستی شاد باشی
تا این زمین
پنجره هایی
داشت
که باز می شد
به روی دریـــا
دل های ما
آبــی
و چشم هایمان
به سوی افق هایی
گسترده
بـــاز بــود.
از موج
کمتر کسی می ترسید
و روزنه ها را
جز در هجوم خزان
نمی بستند .
ما در گردشی ناخواسته
پیر می شویم
و صدای چرخش کلیدها
خوابمان خواهد کرد ...
و خاموش می افتیم
تا ستارگان
با ارّابه هایشان
به ماه
و مردان
با قایق هایشان
به دریا برگردند.
شاعر: ابوالقاسم ایرانی
دو چیز هیچ وقت از یاد آدما نمیره :
* دوستای خوب
* روزای خوب ...
یه چیز هم هیچ وقت از دل آدما نمیره :
روزای خوبی که با دوستای خوب گذشت ... .
دست در دست ثانیه ها
و پا به پای زمانه در جاده ی زندگی،
همنفس خاک و زمین به پیش می روم
و دست لحظه ها می فشارم،
دست همسفرانی را
که چون من مسافر ابدیّتند .
لحظه های کور
راه به شب ترین روزگار می برند !
روزگاری گرگ آلود
که ترانه از یاد گلو خواهد برد !
زیر بازوان لحظه های کور را بگیر
که نیم خورشیدی باقی ست
تا شب .
ما دوباره
به سایه
برمی گردیم
و به دودهایی که
با باد
به سوی صخره ها
می روند
خیره می مانیم
در میانمان
دلدادگانی هستند
که تکه های ابر را
دنبال می کنند
و گاهی لحظه ای
به چشمان هم
که پر از باران است ...
شاعر: ابوالقاسم ایرانی
ساحل دریا شد »»»» انسانی در من
فرصت کردی تغییرش بده .
همواره شاد باشی بامدادان .
سلام بر بامدادان / سهیلای مهربان/
کجائی؟ انگار دیگه نیستی !
امیدوارم صحیح و سالم باشی و همواره سربلند و پیروز .
پیشاپیش سال جدید رو بهت تبریک میگم .
سلام این آدرس لینک پرسشنامه آنلاین است. اگر جواب بدید و بفرستید ممنون می شم.
https://spreadsheets.google.com/viewform?formkey=dDd6YUdJWFFHZUVROWlCQ2RpdG9uQXc6MQ
سلام این آدرس لینک پرسشنامه آنلاین است. اگر جواب بدید و بفرستید ممنون می شم.
https://spreadsheets.google.com/viewform?formkey=dDd6YUdJWFFHZUVROWlCQ2RpdG9uQXc6MQ
اینقدر این وب سایت قشنگه که شوکه شدم
یه جوراییه انگار یه دریچه به بهشته
یه حالت بهشت آسایی داره
مرا،
به تاب تحمل فرا بخوان به صبوری
از لوح خاطره ام خاطرات تلخ بشوی
از این تکّدر دیرینه ام رهایی بخش
مرا به خلوت خاص خود آشنایی بخش .