این طرف مشتی صدف ، آنجا کمی گل ریخته موج ، ماهی های عاشق را به ساحل ریخته بعد از این در جام ما تصویر ابر تیره ای است بعد از این در جام دریا ، ماه کامل ریخته است هر چه دام افکندم ، آهوها گریزان تر شدند حال ، صدها دام دیگر در مقابل ریخته هیچ راهی جز به دام افتادن صیاد نیست هر کجا پا می گذارم دامنی دل ریخته عارفی از نیمهی راه تحیر بازگشت گفت : خون عاشقان منزل به منزل ریخته شاد و پاینده باشید
پگاه نازنینم
درود بر شما شعر بسیار بسیار زیبا و لطیفی بود واقعآ خیلی خوشم آمد بیهوده نیست که پیمانه عاشقان همیشه پر زخون است . اما دلهای عاشقان همیشه و همیشه زنده است و جاویدان.
شاد باشی و سلامت .
دل سپرده
سهشنبه 29 مردادماه سال 1387 ساعت 01:04 ق.ظ
ای برده دلم به غمزه جان نیز ببر خون شد دل وجان نام و نشان نیز ببر
ور هیچ اثر بماند از من به جهان تقصیر روا مدار آن نیز ببر
حس غریبی است نازنین! چنان دور وچنین نزدیک ! نمیشناسمتان ! و نمی شناسیم ! همین عاشقان دیرینه ایم شاید! اما هر بار به هر کلام زبان حال منید!!! چه بگویم ؟!!
می شناسمت چشم های تو میزبان آفتاب صبح سبز باغ هاست
می شناسمت واژه های تو کلید قفل های ماست
می شناسمت آفریدگار و یار روشنی دستهای تو پلی به رویت خداست.
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
سلام
این شعر آقای ابتهاج واقعا قشنگه اگه کاملش رو میذاشتیدبهتر نبود؟
فرزاد عزیز سلام
این شعر همین اندازه است . کوتاه . و دنباله ندارد. سپاس از حضورت.
چون پی برد به تو دل و جانم که جاودان
در جان و در دلی . دل و جان از تو بی خبر !
عاشقان را بگذارید بنالند همه
مصلحت نیست که این زمزمه خاموش کنید!
سپاس از همراهی شما دلشده عزیز !
سلام . . .
همین !
همیشه . . . !
دوست نازنین همواره سبز باشید.
برای پخته شدن رو به عشق آوردیم . . .
سوختیم !
بسیار سفر باید تا پخته شود خامی
صوفی نشود صافی تا در نکشد جامی
سلام عزیزم
میلاد با سعادت منجی عالم بشریت حضرت قائم عصر (عج) را به شما و خانواده محترم شما تبریک عرض می کنم
امیدوارم همیشه موفق باشید
سعید عزیز
سپاس از شما دوست نازنین شما هم شاد و سلامت باشی.
سلام سهیلای عزیز
این طرف مشتی صدف ، آنجا کمی گل ریخته
موج ، ماهی های عاشق را به ساحل ریخته
بعد از این در جام ما تصویر ابر تیره ای است
بعد از این در جام دریا ، ماه کامل ریخته است
هر چه دام افکندم ، آهوها گریزان تر شدند
حال ، صدها دام دیگر در مقابل ریخته
هیچ راهی جز به دام افتادن صیاد نیست
هر کجا پا می گذارم دامنی دل ریخته
عارفی از نیمهی راه تحیر بازگشت
گفت : خون عاشقان منزل به منزل ریخته
شاد و پاینده باشید
پگاه نازنینم
درود بر شما شعر بسیار بسیار زیبا و لطیفی بود واقعآ خیلی خوشم آمد
بیهوده نیست که پیمانه عاشقان همیشه پر زخون است .
اما دلهای عاشقان همیشه و همیشه زنده است و جاویدان.
شاد باشی و سلامت .
ای برده دلم به غمزه جان نیز ببر
خون شد دل وجان نام و نشان نیز ببر
ور هیچ اثر بماند از من به جهان
تقصیر روا مدار آن نیز ببر
-------------------------------------------------------------
حس غریبی است نازنین!
چنان دور وچنین نزدیک !
نمیشناسمتان !
و نمی شناسیم !
همین عاشقان دیرینه ایم شاید!
اما
هر بار
به هر کلام
زبان حال منید!!!
چه بگویم ؟!!
می شناسمت
چشم های تو
میزبان آفتاب صبح سبز باغ هاست
می شناسمت
واژه های تو
کلید قفل های ماست
می شناسمت
آفریدگار و یار روشنی
دستهای تو
پلی به رویت خداست.