جان جانان

 

آنکه بی باده کند جان مرا مست کجاست

وانکه بیرون کند از چان و دلم دست کجاست

 

وانکه سوگند خورم جز به سر او نخورم

وانکه سوگند و من و توبه ام اشکست کجاست

 

وانکه جانها به سحر نعره زنانند از او

وانکه مارا غمش از جای ببرده است کجاست

 

جان جان است وگر جای ندارد چه عجب

انکه جا می طلبد درتن ما هست کجاست

 

غمزه چشم بهانه است وزان سو هوسی است

وانکه او در پس این غمزه دلم خست کجاست

 

پرده روشن دل بست و خیالات نمود

وانکه در پرده چنین پرده دل بست کجاستپ

 

عقل تا مست نشد چون وچرا پست نشد

وآنکه او مست شد از چون و چرا رست کجاست 

                                                                مولانا رومی بلخی

نظرات 14 + ارسال نظر
فریبرز یکشنبه 6 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:36 ق.ظ

سراغ را از دلشدگان بگیر.
غزل قشنکی .

خواستم برای موضو ع شاملو چیزی بنویسم نشد.
مو فق باشی . خو شحالم که بعد از این مدت هنوز اینجا پیدات می کنم.
فریبرز

فریبرز جان سلام

خوشحالم که دوباره برگشتی . لطفا سایت را چک کن. ممنون که سر زدی.

فرزاد یکشنبه 6 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:23 ق.ظ http://delshodehgan.blogsky.com

سلام
شما به من لطف دارید وبلاگم انقدر ها هم قابل تمجید نیست
اگه جسارت نباشه میخواستم راجع به خودتون یه کم بنویسید


موفق باشید

فرزاد عزیز

آنچه در باره وبلاگ شما گفتم حقیقت بود یعنی نظر من حقیقتا این بود کار خوب را خوب می گویند.
با من در تماس باشید دوست عزیز.
سپاس از حضور شما نازنین.

دل سپرده یکشنبه 6 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:51 ق.ظ

از هر نظر تو عین پسند دل منی
هم دیده . هم ندیده پسندیده ام تو را

زیبا پرستی دل من بی دلیل نیست
زیرا به این دلیل پسندیده ام تو را

و آن بامدادان که تو باشی زیباست . . .

پاینده و برقرار باشی . از صفای این همه احساس این کلبه نیز جان می گیرد.

دل سپرده دوشنبه 7 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:01 ق.ظ http://www.19tir54.blogfa.com

از شبنم عشق خاک آدم گل شد
صد فتنه و شور در جهان حاصل شد

سر نشتر عشق بر رگ روح زدند
یک قطره خون چکید و نامش دل شد .

گفتم که دلم گفت :کبابی کم گیر
گفتم که :چشمم گفت:سرابی کم گیر

گفتم : جانم گفت:که در عالم عشق
بسیار خراب است خرابی کم گیر

خیزران دوشنبه 7 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 09:23 ق.ظ http://kheyzaran.blogsky.com


دوست بزرگوار وعزیزم سهیلا خانم
سلام
این قصوررا به خودم نمیبخشم که ازیکی از پست های شماجامانده ام.شاید یکی از علتهایش این باشد که زمان نوشتن ژست های شمارا نمیدانموکه به نظرم بهتر میرسد وبلاگتان را روزانه /هفتگی/دوهفته یکبار/یا حتی ماهانه کنید...
در غیر این صورت اگر به صورت اضطراری پستی مینویسید دوستان رامطلع کنید من خود ژست های هفت وبلاگم را هفتگی آپ میکنم وتنها دقیقه نود را برای رویدادهای اضطراری بکار میبرم مثلا درمورد احمد شاملو هم اکنون تقریبا به روز است.

مطلب بعد اینکه امروزه دیوان اکثر شعرا روی اینترنت قرار دارد به لینکهای خیزران نگاه کنید خوب درین صورت نوشتن شعری از شاعری وقتی جذاب مبشود که نوشته ای در رابطه بااحساس شما درمورد انتخاب آن شعر نوشته شده باشد من این کاررا درپشوتن میکنم.

مطلب بعد اگر درمورد وبلاگتان سوالی دارید یا میخواهید قالب آن را عوض کنید میتو.انید با من درمیان بگذارید

شعر بسیار زیبائی از مولانا انتخاب کرده بودید
خسته نباشید با آرزوی موفقیت برای شما
با ادب احترام ومحبت بیکران

درود بر شما دوست عزیزم

از اینکه به این وبلاگ سر می زنید بی نهایت سپاس گزارم.هم اینکه من شامل لطف شما هستم برای من جای بسی خوشنودی است هر زمان که آمدید صفای قدمتان .

در مورد نا مشخص بودن آپ دیت باید بگم به دلیل گرفتاری های زیاد متاسفانه وقت اینکه سر موقع این وبلاگ آپ دیت بشه را نداشتم و با پایان گرفتن تعطیلات تابستان وقت من تنگ تر نیز خواهد شد. ولی چشم حتما سعی می کنم سر موعد معین باشد . و در عیر این صورت دوستان را با خبر می کنم.

در مورد نوشتن بعضی از اشعار بدون ضمیمه نو شته شخصی درست اشعاری را انتخاب می کنم که خودم به آنها علاقه خاصی دارم و فکر می کنم که سخنان بیان شده نشان دهنده احساس خود من می باشد.مثلا نسبت به مولانا ارادت خاصی دارم و هیچ کلامی را بهتر از او نمی توانم بیان کنم . و چیزی را نمی توانم بیان کنم که شور و شیدایی مولانا را برتر باشم .
ولی پیشنهاد شما هم بسیار بجاست و سعی می کنم دسته ای اط اشعار انتتخاب شده با نوشته همراه باشد.

از هم فکری و راهنمایی ها شما سپاسگزارم.

با مهر
سهیلا

ب

شیرین دوشنبه 7 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 09:30 ق.ظ http://sz1.blogfa.com

سهیلای عزیز سلام
امیدوارم خوب باشید
انتخاب بسیار زیبایی بود از مولانا.
براتون آرزوی شادی و سلامتی دارم

شیرین عزیزم

ممنون از اینکه با من هستی . من هم برای تو نازنین آرزوی کامیابی دارم.

شیرین دوشنبه 7 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:22 ب.ظ http://sz1.blogfa.com

سلام!
حال همه‌ی ما خوب است
ملالی نیست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خیالی دور،
که مردم به آن شادمانیِ بی‌سبب می‌گویند
با این همه عمری اگر باقی بود
طوری از کنارِ زندگی می‌گذرم
که نه زانویِ آهویِ بی‌جفت بلرزد و
نه این دلِ ناماندگارِ بی‌درمان!

تا یادم نرفته است بنویسم
حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بود
می‌دانم همیشه حیاط آنجا پر از هوای تازه‌ی باز نیامدن است
اما تو لااقل، حتی هر وهله، گاهی، هر از گاهی
ببین انعکاس تبسم رویا
شبیه شمایل شقایق نیست!
راستی خبرت بدهم
خواب دیده‌ام خانه‌ئی خریده‌ام
بی‌پرده، بی‌پنجره، بی‌در، بی‌دیوار ... هی بخند!
بی‌پرده بگویمت
چیزی نمانده است، من چهل ساله خواهم شد
فردا را به فال نیک خواهم گرفت
دارد همین لحظه
یک فوج کبوتر سپید
از فرازِ کوچه‌ی ما می‌گذرد
باد بوی نامهای کسان من می‌دهد
یادت می‌آید رفته بودی
خبر از آرامش آسمان بیاوری!؟
نه ری‌را جان
نامه‌ام باید کوتاه باشد
ساده باشد
بی حرفی از ابهام و آینه،
از نو برایت می‌نویسم
حال همه‌ی ما خوب است
اما تو باور نکن!

شیرین جان خیلی خیلی خیلی خیلی زیبا بود. خیلی دلنشین .ممنون .

خیزران سه‌شنبه 8 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:04 ق.ظ http://kheyzaran.blogsky.com


سهیلای عزیز
خواهر عزیز وبزرگوارم
امیدوارم جسارتهای مرابه من ببخشید .شما خواهربزرگوارمن هستید اگر پیشنهادی مینویسم صرفا درحدنظر است شمااگرمفید میدانید عمل کنید وگرنه آنچه شما انجام میدهیدبدون تردید درست است من باشرایط زندگی کردن درخارج آشنا هستم وقتتان را طوری تنظیم کنید که ما برای شما مزاحمت ایجاد نکنیم خوشحالم که گفتگو با ما شمارادرشرایط وطن قرارمیدهد این همیشه یکی از آرزوهای من بوده امیدوارم بتوانم اندکی از غم غربت شما کم کنم گو اینکه دیگر دنیا خیلی کوچک شده درمورد عکسها هم غم به خودراه ندهید دوستی باشمایک دنیا ارزش دارد.من خوشحال میشوم کاری دروطن برای شما انجام بدهم بعلاوه روزی راآرزو میکنم که همه ی هم وطنانم با سلامت کامل به وطن برگردند تا من درفرودگاه با دسته گل به استقبالشان بیایم وازذوق آنچنان به سیم گیتارم بنوازم تا همه ی سیمهای آن را ژاره کنم
برایتان سعادت سلامت وژیروزی آرزو میکنم
باادب احترام ومحبت بیکران

ژانوس عزیز و گرامی

نظر شما و دیگر دوستان برای من بسیار محترمند . و من از آنها درس می گیرم حال به هر شکل و صورتی .هر انتقادی هم که باشد باز برای من درسی است .
این آرزوی من است که بتوانم برای نوشتن و همچنین خواندن نوشته های دوستانم چه آنانکه می شناسم و چه آنانکه هنوز با آنها نا آشنایم وقت بیشتری بگذارم و اگر آنرا مزاحمت می نامید بدانید که مزاحمت بسیار شیرین و پر بار است.ازدرک و توجه شما بسیار سپاس گزارم.
من هم آرزوی روزی را دارم که بیایم و بخصوص که صدای گیتار شمارا هم بشنوم.

شاد باشید و سلامت
بامهر فراوان
سهیلا

نیکو سه‌شنبه 8 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:55 ب.ظ http://banoo-b.persianblog.ir

سهیلا ی نازنینم سلام
انتخاب زیبایی داشتید
مولانا را بسیار دوست دارم وقتی سروده های مولا نا رو می خونم احساس می کنم به خدا نزدیکتر شدم و یه احساس ارامش ..
ممنونم که ارامش را بهم هدیه دادید
شاد باشید

نیکو عزیزم

تمام کسانی که مولانا را دوست می دارند با شوریدگی او در راه عشق مطلق آشنایی دارند و کلام مولانا با جان و روان کسی که به او گرایش داشته باشد نفوذ می کند و به قول خودش زیر و زبر خواهد شد.

امیدروارم که همیشه در آرامش باشی . و سپاس از همراهی تو نازنین.

احسان چهارشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 03:22 ق.ظ

سلام
امیدوارم حالتون خوب باشه
شعر بسیار زیبایی از مولانا انتخاب کردینه. در کل به اشعار مولانا خیلی علاقه دارم و معمولا جمعه شب ها یه چند ساعتی رو به خوندن شعرهای مولانا و تفکر در شعرهای عرفانی حضرت می کنم.
فقط یه گله ای دارم. البته ببخشید ها!
آخر این شعر زیبا نوشتینه « مولانا رومی بلخی ». همه می دونیم که مولانا در بلخ که اون زمان جزئی از سرزمین بزرگ ایران بود به دنیا اومد و در شهر قونیه واقع در ترکیه دیده از جهان فرو بست. ولی رومی نبود... مولانا ایرانی بود و بهتره لااقل خود ما از این کلمه رومی برای مولانا استفاده نکنیم.
باز هم از شما معذرت می خوام.
یه شعر از مولانا که خودم خیلی خوشم میاد برای شما می نویسم٬ هر چند که می دونم این شعر زیبا رو حتما چندین بار خوندینه:


زهی عشق٬ زهی عشق که ما راست خدایا
چه نغز است و چه خوب است و چه زیباست خدایا
چه گرمیم٬ چه گرمیم از این عشق چو خورشید
چه پنهان و چه پنهان و چه پیداست خدایا
زهی ماه٬ زهی ماه٬ زهی باده همراه
که جان را و جهان را بیاراست خدایا
زهی شور٬ زهی شور که انگیخته عالم
زهی کار٬ زهی بار که آنجاست خدایا
فرو ریخت٬ فرو ریخت شهنشاه سواران
زهی گرد٬ زهی گرد که برخاست خدایا
فتادیم٬ فتادیم بدان سان که نخیزیم
ندانیم٬ ندانیم چه غوغاست خدایا
ز هر کوی٬ ز هر کوی یکی دود دگرگون
دگر بار٬ دگر بار چه سوداست خدایا
نه دامی ست نه زنجیر٬ همه بسته چراییم؟
چه بند است٬ چه زنجیر که بر پاست خدایا؟
چه نقشیست٬ چه نقشیست در این تابه دل ها
غریبست٬ غریبست ز بالاست خدایا
خموشید٬ خموشید که تا فاش نگردید
که اغیار گرفتست چپ و راست خدایا
« حضرت مولانا »

با آرزوی بهترین ها

همدل عزیز

هر چه از دوست رسد نیکوست.

از انتقاد خود هرگز عذر خواهی نکنید حد اقل از من . چون من کاملا با انتقاد موافقم چرا که اشتباه و انتقاد از آن راه تکامل را باز می کند.
اما در مورد اینکه مولانا رومی نیست و چرا نوشتم رومی بلخی.

در اینکه مولانا متولد بلخ است و بلخ جز خراسان بوده و خراسان نیز بخشی از ایران بوده و می باشد بنابر این مولانا ایرانی بوده شکی نیست .و قطعا هم مولانا نه رومی بوده و نه عثمانی .

ولی بعد از مهاجرت اجباری پدر مولانا از بلخ به سمت قونیه و بالاخره استقرار در قونیه عمر مولانا در روم و قونیه می گذرد . نواحی شرق آسیای صغیر در آن زمان بلاد روم نامیده می شد و زبان فارسی زبان گفت و شنود نوشت و خواندن بود . بنابراین و دلایل دیگر اجتماعی و سیاسی آن روز مولانا و خانواده اش در آنجا ماندگار می شوند. و بعدها که مهم ترین اتفاق زندگی مولانا رخ می دهد نام او به نوعی با روم یکی میشود.و امروزه در غرب همه او را به نام رومی می شناسند ولی این به هیچ وجه با معنای آن نیست که مولانا جلال الدین اهل روم باشد .


اگر به کتاب پله پله تا ملاقات خدا نوشته دکتر زرین کوب مراجعه کنید
(در صفحه ۷۴ پاراگراف آخر ) چگونگی وطن شدن بلاد روم را با مقایسه از زندگی و مهاجرت مولانا و پدرش با زندگی خوارزمشاه و عاقبت او بسیار زیبا به قلم می کشد.توصیه می کنم این قسمت را با دقت مطالعه کنید.

یک نکته دیگر :

اینکه ما به بزرگان ادب فرهنگ و عرفان خود مفتخر باشیم جای بسی خوشحالی است ولی دوست عزیز من مولانا و مولاناهای دیگر تنها به من و شمای ایرانی یا فارسی زبان متعلق نیستند. آنچه که مهم است اندیشه مولانا و پیام اوست که به تمام مردم دنیا و هر کس پوینده راه اوست متعلق است .
و عشق و شوریدگی مولانا حد و مرز و قوم را نمی شناسد.

مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم

باری از توجه شما دوست عزیز سپاسگزارم . موفق باشید.

از غزل زیبایی که نوشتید هم ممنون .

قاصدک چهارشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 06:58 ب.ظ http://www.shirazek.blogfa.com

برکت باشد

قاصدک عزیز

از حضور پر مهرت سپاس گزارم.

دل سپرده پنج‌شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:48 ق.ظ http://www.19tir54.blogfa.com

گفت : یافت می نشود ! گشته ایم ما !
گفت : آنکه یافت می نشود آنم آرزوست !
.................................................
جان زحمت خود برد و بجانان نرسیدیم
دل رخنه شد از درد و بدرمان نرسیدیم . . .

سلام
حضور پر مهرت همیشه دل و جانم را می نوازد.
بنده نوازی جانا !

دو ست عزیز

که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها

شاد باشید و سلامت .

بیتا پنج‌شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 08:39 ب.ظ

سهیلای عزیز
سلام
ز بامداد در آورد دلبرم جامی
بناشتاب چشانید خام را خامی
(مولانا)
سهیلای عزیز انتخاب این شعر زیبا از مولانا که شیفته شعر هایش هستم برای من خیلی جالب بود و جالب تر اینکه همین دیروز این شعر را با صدای هژیر گوش دادم
برای اینکه به خانه ام می آیید از شما ممنونم
باز هم کرم نما و فرود آی

بیتا نازنین

با نوشتن این غزل از مولانا سبب شد که تنی چند از دوستداران او را بشناسم و چقدر هم خوشحالم چون شما را همدل می بینم.

دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد

از آمدن به سرای تو دوست نازنینم لذت می برم.

ا-ب جمعه 6 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:49 ب.ظ

به به..به به

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد