بر سرمای درون

بر سرمای درون

 

همه لرزش دست و دلم از آن بود

که عشق پناهی گردد

پروازی نه گریزگاهی گردد

آی عشق آی عشق

چهره آبی ات پیدا نیست

و خنکای مرهمی بر شعله زخمی

نه شور شعله بر سرمای درون

آی عشق آی عشق

چهره سرخت پیدا نیست

غبار تیره ی تسکینی

بر حضور وهن

و دنج رهایی

بر گریز حضور

سیاهی بر آرامش آبی

و سبزچه برگچه بر ارغوان

آی عشق آی عشق

رنگ آشنایت پیدا نیست

                               احمد شاملو

نظرات 4 + ارسال نظر
پیمان شنبه 15 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 03:54 ق.ظ http://helya-karen.blogsky.com/

ترا یافت می خواهم نمود
اگرچه زندانی دست ظلمت باشی
آی عشق آی عشق
پریشان رویی و افسرده حالی اما
قدرتو افزونتر از نورکبریایی است

پیمان عزیز

آری اینچنین است او زندانی ظملت شب است امید وار باشیم که هر شب سیاهی را سپیدی سحر در راه است.

قاصدک شنبه 15 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 08:21 ق.ظ http://www.shirazek.blogfa.com

برکت باشد عزیزم

قاصدک جان هان چه خبر آوردی ؟
ممنون که به ما سر میزنی.

منوچهـــر شنبه 15 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 06:33 ب.ظ http://www.kohaneck.bolagfa.com

بـرکـت بـاشـد

با سلام

سپاس از شما . با اینکه اشکال کوچکی در ثبت آدرس وبلاگ شما بود و نمی شد که به دیدن شما بیایم بلاخره با آدرس شما در وبلاگ یک دوست به آنجا آمدم ولی گویا اشکالی بود که نتونستم چیزی بنویسم .ولی بسیار پر معنا و زیباست وبلاگ شما .

موفق باشید.

دل سپرده سه‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 02:23 ق.ظ http://www.19tir54.blogfa.com

آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند؟
سلام
از حضور سبزتان متشکرم
موفق باشید

سپاس از شما دوست عزیز.پاینده باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد